پرستار، یعنی خلاصه عشق در کویر گداخته درد. پرستار، گرمی دستی است که بر پیشانی تب داری می نشیند و امیدی است که از چشمان شفّاف مهربانی در وجود پردرد لانه می کند.
لایههای سنگین حزن بر دل بیمار فرو مینشیند. چشمهای بیرمق او درد را فریاد میکشد. توان از وجودش پرکشیده است و او با جسمی خسته، لحظات دردآفرین بیماری را به کندی سپری میکند.
در این لحظات، تنها سایه پرستار است که بیمار را در مسیر پرفراز و نشیب بیماری قوّت میبخشد. گرمای عشقآفرین خدمتگزاری را در تن رنجور بیمارش تزریق میکند و لبخند را بر لبانش مهمان میسازد. پرستار، حرفی از کلام خداوند است؛ شعاعی از ملکوت پرحشمت و تابشی از زیبایی انسان.
پرستار، یعنی خلاصه عشق در کویر گداخته درد. پرستار، گرمی دستی است که بر پیشانی تبداری مینشیند و امیدی است که از چشمان شفّاف مهربانی در وجود پردرد لانه میکند.
در میان شغلهای گوناگون، برخی شغلها دارای ویژگی اخلاقی و انسانی است؛ زیرا افزون بر این که با امور روزمره افراد جامعه سرو کار دارد، تأثیر بهسزایی در سلامت و تربیت جامعه نیز ایفا میکند. از جمله این مشاغل، میتوان پرستاری را نام برد.
پرستاری، از شریفترین شغلهاست؛ زیرا خدمتی بزرگ به افراد همنوع و بیماران به شمار میآید.
پرستار یعنی بیماردار و پرستاری یعنی مراقبت و مواظبت از فرد دیگر. پرستاری یعنی همانند شمع، نورافشانی نمودن و مهربانی و گرمای عشق را در تنهای رنجور تزریق کردن. پرستاری عشق است؛ عشق به خالق و مخلوقات. عشق به خالق است در رسیدگی به مخلوقات خدا و عشق به مخلوق است در اطاعت خالق و رسیدگی و اهتمام به دردهای همنوعان و سلامت جامعه و با این هدف است که عمل پرستار، محبوب حضرت حق میگردد.
پرستاری، یعنی همه جسم و جان عاشق شدن و با تمام روح در خدمتگزاری دیگران برآمدن، یعنی شور زندگی را در جانهای خسته از درد و رنج، افکندن!
مدتها بود که به بهانه این که پرستار کیست و چه کاره است؟ دنبال فرصتی بودم تا مطلبی در رابطه با شغل خطیر و شریف پرستاری گردآوری و به رشته تحریر در بیاورم و نهایتا در سالروز تولد مبارک حضرت زینب کبری (س) و روز پرستار این کار برایم میسر شد.
در سالن بیمارستان امام رضا (ع) تبریز به طرف قسمت اداری در حال حرکت بودم که ناگهان مترون بیمارستان (مدیر اداراه خدمات پرستاری) را دیدم که در حالتی ناراحت و با عجله، شتابان به سوی یکی از آی سی یوهای مرکز در حال حرکت بود.
خیلی سعی کردم سوالی از او بپرسم ولی با عجله گفت ،بیمار را نزدیک است از دست بدهیم، چهره نگران او خبر از این میداد که حتما یکی از آشنایان و یا فامیل است که وی را اینگونه برآشفته کرده است، نتوانستم بیتفاوت از کنار قضیه رد شوم و حس کنجکاوی از یک سو و از سوی دیگر رسالت خبرنگاری افزون بر کنجکاوی شد و دنبال او به سمت آی سی یو رفتم. سراسیمه در حال بسیج پرستاران بخش برای احیای بیمار بود، بیمار جوان بیست و چند سالهای بود که براثر سانحه رانندگی دچار آسیب جدی از ناحیه سر و شکستگیهای متعددی از نواحی مختلف بدن شده بود.
کار احیای مدتی طول کشید و من در کنار پرستاران و تیم احیاء نظارهگر این تکاپو برای نجات یک بیمار بودم و لحظات سخت و طاقتفرسایی بود و گاهی نفسها در سینه حبس میشد.
در لابلای این تکاپو چهره مترون مرکز توجهم را جلب کرد، اشک در چشمانش حلقه زده بود و او سعی میکرد این اشکها را پنهان نگه دارد، عملیات احیاء تمام شد و مرد جوان نجات یافت، اینجا تمام چهرهها منظرهای یکسان داشت و آن خوشنودی از احیاء دوباره مرد جوان بود.
به دنبال مترون بیمارستان تا اداره خدمات پرستاری آمدم، خواستم شرح ماجرا را برایم بگوید،در ابتدا من تصورم براین بود که یحتمل یکی از فامیل یا آشنایان بوده که وی را ناراحت و دگرگون ساخته اما بعد از اینکه شرح ماجرا را گفت فهمیدم که عشق و علاقهای که به کار دارد، این احساسات را بروز میدهد. بنده به عنوان عضو کوچکی از اهالی رسانه در حوزههای مختلفی مطلب تهیه و انتشار نمودهام اما حوزه سلامت و به خصوص مراقبت و پیگیری روند درمان بیماران بستری در مراکز درمانی امری فراتر از وظیفه بوده و عقل و احساس را به چالش میکشد،
برهمین اساس گفتوگویی کوتاه با چند نفر از پرستاران مرکز آموزشی و درمانی امام رضا (ع)تبریز داشتم که ماحصل آن در ادامه میآید. سید مجید سید قدرتی، مدیر اداره خدمات پرستاری مرکز آموزشی و درمانی امام رضا (ع) تبریز 24 سال سابقه خدمت دارد و میگوید: من به کارم علاقه دارم و عشق به کار و همنوع است که سختیهای کار را برایم شیرین میکند، زندگی جز لذت بردن از لحظات و کمک به همنوع چیز دیگری نیست.
از او در مورد احیای مرد جوان میپرسم و با لبخندی معنا در ا ادامه میدهد: نمیدانم شاید آن موقع کسی تلاش من و همکارانم را اگر میدید بیدرنگ فکر میکند که برادر و یا فامیل من هست اما اینگونه نیست تمام بیماران عزیزان و همنوعان ما هستند و آن مرد جوان هم جزو مردم، تازه سنی هم نداشت، فقط 27 سال داشت و گویا تازه ازدواج کرده بود.
وقتی پرسیدم چرا نتوانستید اشکهای خود را کنترل کنید ،انگار دوباره به حالت احیاء بازگشت، پشیمان شدم از پرسش ولی باید میپرسیدم و او با مکث چند ثانیهای جواب داد: آخر انسانی جوان داشت با مرگ دست و پنجه نرم میکرد و ما باید کاری انجام میدادیم، میدانید همسرش در طی چند روزی که بستری بود فقط پشت در آی سی یو قرآن میخواند و دعا میکرد و این تنها کاری بود که میتوانستیم انجام بدهیم.یک لحظه خودم را گذاشتم جای پدر و مادر و خانواده آن جوان، تصورش خیلی سخت بود.
قدرتی از شیرینترین خاطراتش این خاطره را میگوید و اشاره میکند: البته خاطرات تلخ و شیرین در حیطه کاری ما بسیار است اما این حادثه هم تلخ و هم بسیار شیرین بود و امیدوارم بتوانیم همواره خاطرات خوش در اذهان حک نمائیم.
از مدیر خدمات پرستاری مرکز امام رضا (ع) در خصوص نحوه برخورد همراهان و خود بیماران میپرسم و انگار از درد دلش خبر دادم و افزود: ببینید مشکل اصلی ما با بیماران و همراهان در مواقعی عدم ایجاد ارتباط صحیح میباشد، برخی از بیماران و همراهان گاها از پروسه رسیدگی به بیمار و نوع الویتبندی بیماران بیاطلاع بوده و در مواردی نیز به دلیل اینکه بیمارشان درد داشته و آه و ناله میکند همراهان بیمار خود را در الویت دیده و انتظار دارند تمام پرسنل بیمارستانها در خدمت ایشان باشند و البته ما نیز درک میکنیم که همراهان بیماران و حتی خود بیماران در حالت غیرعادی قرار دارند اما باید به سایر مراجعان و بیماران نیز این حق را قائل باشیم.
قدرتی میافزاید: پرستاری از دسته شغلهای سخت و حساس بوده و هر لحظه ریسکها حساسیتهای مربوط به خود را دارد با وجود این همه سختیها و سروکار داشتن با اقشار مختلف مردم ناملایمت ناشی از عدم توجه مسوولان به این شغل پرستاران را گاها آزرده خاطر میکند.
از او در خصوص حقوق و دستمزد پرستاران میپرسم و میگوید: در حال حاضر کمبود نیرو در مراکز درمانی یکی از مشکلات اساسی جامعه پرستاری بوده و افزون بر آن متناسب نبودن دستمزدها و نیز نحوه پرداخت حقوق و مزایاست گاهی اوقات پرداخت مزایای پرستاران تا چندین ماه به تعویق میافتد.
قدرتی درباره احساسش نسبت به پرستاری و مراقبت از بیماران اینگونه اظهار میدارد: جدا از مشکلاتی که در حرفه پرستاری وجود دارد، عشق به کار و تعهد کاری باعث میشود پرستار با تمام توان به کارش ادامه دهد و این را از صمیم قلب میگویم گاهی اوقات درد بیمار را تا استخوانهایم حس کردهام و اگر دوباره برگردم به سالهای ورود به دانشگاه باز هم رشته پرستاری را انتخاب میکنم.
انتظار تشکر از بیماران را نداریم
به سمت بزرگترین اورژانس شمالغرب کشور میروم و شلوغی و تلاطم را از بدو ورود به اینجا حس میکنم برخی بر این باورند که اورژانس مهمترین و حساسترین واحد کاری برای پرستاران میباشد، به سمت اتاق سرپرستار اورژانس میروم، در اتاقش نبود و به بخش حاد 1 برای سرکشی رفته بود، یعقوب کشیزاده 10 سابقه کار آن هم در بخش اورژانس را داشته و در حال حاضر مسوولیت سرپرستاری بزرگترین اورژانس شمالغرب کشور را دارد.
کشیزاده در تعریف پرستاری می گوید : من پرستاری را به مثابه پرورش و اندوخته حس انسانی برای دیگر بار زیستن می دانم و چه خوش آیند است روز احتیاج اندوخته های نوع دوستی بازگشتی با لبخند به خود آدم داشته باشد.
سرپرستار بخش اورژانس بیمارستان امام رضا(ع) تبریز ادامه میدهد: اورژانس ویترین یک بیمارستان بوده و البته تفاوتهایی نیز با سایر بخشهای بیمارستان دارد و اولین تفاوت در این بخش سرعت و دقت عمل یک پرستار در پذیرش بیمار و انجام اقدامات درمانی برای وی میباشد، حالا شما تصور کنید شیفتهای مداوم و بیخوابیهای مکرر و مهمتر از همه انتظارات برخی از مراجعان و گاهی درگیریهایی که از سوی همراهان بیماران گریبانگیر ما میشود.
او میافزاید:اکثر هموطنان وقتی وارد بخش اورژانس یک مرکز درمانی میشوند انتظار دارند تمام کادر درمانی در خدمت بیمار ایشان باشند، البته بنده به عنوان یک پرستار به همراهان این حق را قائل هستم به دلیل اینکه نگرانی از سلامت بیمارشان را دارند، اما باید بگویم که اینطور نیست که پرستار به بیمار و نسبت به تعهد خدمتی خود بیتفاوت باشد، تمامی پذیرش و ارائه خدمات پرستاری به بیماران برا اساس فرآیند تریاژ صورت گرفته و بعد از تریاژ که در بدو ورود به اورژانس انجام میشود بیمار تعیین سطح شده و ب اساس آن در اولویت دریافت خدمات درمانی قرار میگیرند اما برخی از هموطنان از این قضیه بیاطلاع هستند.
از کشی زاده می پرسم آیا تا به حال با همراهان و یا بیماران درگیر شدهاید، جواب میدهد: بنده در طول 10 سال خدمتم بله شده که درگیر بشوم اما به دلیل اینکه خودم را در جایگاه بیمار و همراه بیمار میگذارم همیشه به نفع مراجعهکننده کوتاه آمدهام، باید یک پرستار از صبر و شکیبایی و آستانه تحمل بالایی برخوردار باشد و اگر فردی این توانایی را ندارد، بهتر است وارد حرفه پرستاری نشود،با این اوصاف گاهی هم شنیدن برخی الفاظ واقعا خاطر ما را میرنجاند چرا که ما نیز از مردم بوده و خانواده داریم و نباید تعداد کمی از هموطنان آن هم ناخواسته پرستار را با الفاظ ناشایست خطاب قرار دهند.
او اضافه میکند: ما به کارمان عشق میورزیم و البته انتظار تشکر نیز از کسی نداریم چرا که وظیفهمان را انجام میدهیم اما برخی از مراجعان اگر کمی ما را رعایت نموده و توهین نکنند نیز بسیار خوب است،در طول 10 سال خدمتم همواره سعی کردهام با صبر و شکیبایی و ایجاد ارتباط صمیمی به مراجعان خدمت نمایم و از این تریبون نیز استفاده کرده و از تمام هموطنان خواهشمندم که مراجعان نیز کمی رعایت حال پرستار را نمایند.
کشیزاده خوشترین خاطرهاش را چنین بازگو میکند: در یکی از شبهایی که شیفت بودم معلم عربیم را بعد از 15 سال در اورژانس دیدم ،من وی را شناختم ولی ایشان بنده را نشناختند البته شناختن بنده ناشی از سیلی خوردن از معلم عربی بوده که بعدها فهمیدم از روی دلسوزی بود،بعد از اینکه به ایشان ارائه خدمت نمودم، خودم را معرفی کردم از خوشحالی اشک در چشمان معلم مهربانم حلقه زد و بعد از آن موقع هنوز ارتباطم با معلم عربی پایدار و مستمر است و این خوشترین خاطرهای است که در این مدت به دفتر خاطرات من اضافه شده است.
کشیزاده در باره خانواده خود میگوید:اگر اجازه بدهید میخواهم از این تریبون استفاده کرده و از خانوادهام تشکر کنم به دلیل اینکه گاهی اوقات از فرط خستگی و شیفتهای مکرر به نحو شایسته نتوانستم در کنارشان باشم و از خانواده و مخصوصا همسرم تشکر میکنم و این را نیز اضافه بکنم که نهایت تلاش ما ارتقاء سطح کیفی خدمات و کاهش آلام بیماران بوده و لبخند رضایت بیماران اوج لذت را برای یک پرستار هدیه میدهد.
با بیماران دیالیزی زندگی کردهام اورژانس را تمام کردم،
در سالن پیرمردی را دیدم که دعاگویان به سمت ساختمان دیالیز میرفت و زیرلب این دعا را میگفت( الله سیزی نینیم نجه الییم ده تک قویماسین ) جالب به نظر رسید، نزدیکتر رفتم همراه او وارد ساختمان دیالیز شدم، نتوانستم حرف نزده و بیتفاوت از کنار آن چهره نورانی بگذرم. گفتم حاج آقا چه کسی را دعا میکردی؟ گفت این پرستاران بخش دیالیز را، پرسیدم چرا؟ گفت من کلیههایم مدتی است تنبل شده و به تشخیص پزشک مدتی است که دیالیز میشوم و در این مدت این پرستارها مانند بچهها و خانواده خودم با من مهربانی میکنند و هر روز برایشان دعا مینم، من هفتهای سه روز برای دیالیز به این مرکز میآیم و به سمت رختکن بیماران رفت.
وارد بخش دیالیز شدم، اینجا بزرگترین مرکز دیالیز کشور با 122 تخت به صورت شبانهروزی ارائه خدمت مینماید،با رئیس بخش دیالیز خانم ویدا احمدینژاد صحبت میکنم، 24 سال است که در بخش دیالیز مشغول خدمت هست و از تجربه و دانش و مهارت و به "قول بیماران بخش دیالیز" اخلاق ستودنی دارد.
احمدینژاد، تعریف پرستاری را اینگونه بیان میدارد: پرستاری به نظر من تلفیقی از علاقه،دانش و تحمل است و این سه عامل باید به صورت پارالل در کنار هم باشند تا یک پرستار بتواند در کار خود موفق بوده و به درجات عالی شغلی ببرسد. رئیس بخش دیالیز از حقالزحمه گلایه دارد و میگوید: در مقابل این فشار کاری شیفتهای نامتعارف و وجود استرس و مواجه بودن با انواع بیماریها و اپیدمیها این مقدار دست مزد فیالواقع متناسب نیست و باید در بحث حقالزحمه پرستاران تجدیدنظر صورت گیرد.
از احمدینژاد در خصوص رابطه پرستارهای بخش دیالیز با بیماران پرسیدم که گفت: ببینید در اینجا یکی از اساسیترین کارها ایجاد ارتباط روانی با بیمار بسیار یاریکننده هست، من معتقدم در مرحله اول باید از بعد روانی بیمار را درک و با او ارتباط برقرار کرد، توجه به بیمار و ایجاد یک رابطه دوستی نقش مهمی در ارائه بهتر خدمات درمانی خواهد داشت و ما این امر را در دستور کار قرار دادهایم،زیرا بیماران دیالیزی گاهی سه یا چهار بار در هفته برای دیالیز مراجعه کرده و یک رابطه صمیمی با پرستار خود دارند.
او، شیرین ترین خاطرهاش را چنین تعریف مینماید: چند سال پیش یک دختر جوان را از یکی از روستاهای یکی از شهرستانها برای دیالیز آورده بودند، دختر جوان را چند جلسه دیالیز نمودیم ( وقتی این را گفت اشک در چشمانش بیاختیار جاری شد )، بعد از آن خانوادهاش دخترک را ترک کردند و یکی از فامیلهایش در تبریز نگهداری و ادامه درمان وی را به عهده گرفتند،نزدیک به یک سال دیالیز ادامه داشت تا اینکه رگهای دختر جوان دیگر جوابگوی دیالیز نبود و ما نتوانستیم رگی پیدا کنیم تا دیالیز شود،نهایتا یکی از اساتید برای وی پیوند کلیه اورژانسی را ترجیح داد و ما اطلاعرسانی کردیم و حتی از رادیو نیز فراخوان دادیم به هر حال کلیه را پیدا کردیم و پیوند با موفقیت انجام شد ( نمیدانم چگونه نوع تعریف این پرستار را از شرح ماجرا بیان کنم، چون به قدری در دل خاطره رفته بود که با خودم گفتم کاش این سوال را نمیپرسیدم، اشک و حالت بغض خیلی ناراحتش کرده بود).
احمدینژاد ادامه داد: ولی بعد از یک یا دو روز بدن دختر جوان پیوند را پس زد و تمام کادر پرستاری در بخش خیلی ناراخت بودیم و این بار نیز از طریق رسانهها و رادیو برای دعای وی تقاضا کردیم، بعد از سه روز که تقریبا روز آخر بود و ما دیگر امیدمان به زنده ماندن دختر جوان نمانده بود، به یکباره کلیه پیوند زده شده به کار افتاد و دختر جوان زنده ماند و ما مزد تمام زحمات چندین ماهه خود را گرفتیم و این شیرینترین خاطره من در طول خدمتم است.
او به افرادی که تازه وارد این حرفه میشوند، توصیه میکند اگر علاقه دارید وارد این حرفه بشوید و ادامه میدهد: افرادی که علاقه ندارند، وارد این حرفه نشوند چرا که لازمه اصلی این رشته علاقه صبر و کسب مهارت هست.
پرستاری هنر نقاشی لبخند بر بوم دردهاست
یکی دیگر از بخشهای حساس بیمارستانها بخش ICU یا همان بخش مراقبتهای ویژه میباشد و بخش آ سی یو جراحی مغز در این بین از حساسیت دوچندانی برخوردار است و به گفته برخی از همراهان بیماران اینجا ایستگاه پایانی زندگی است،
با یکی از پرستاران این بخش به نام رقیه سعدالهی با 18 سال سابقه گفتوگو میکنم . سعدالهی، در تعریف پرستاری میگوید:پرستاری شغل خطیر و در عین حال جذاب و دوست داشتنی است، تعریف من از پرستاری هنر نقاشی لبخند بر بوم دردهاست، یعنی من باید بتوانم با ایجاد ارتباط مناسب دردهای بیمارم را کاهش و نهایتا لبخند رضایت او را به دست آورم.
از او الگوی خود برای پرستاری را پرسیدم و در حالی که داروهای بیمارش را بررسی میکرد، ادامه میدهد: الگوی من برای پرستار شدن حضرت زینب کبری (س) بوده و اگر یک بار دیگر به عقب برگردم، دوباره پرستاری را انتخاب میکنم.
از سعدالهی میپرسم کار کردن دربخش آی سی یو جراحی مغز سختیهای خود را دارد و شما با دیدن وضعیت وخیم بیماران و گاها فوت بیماران مواجه هستید، این بار روانی منفی که به شما تحمیل میشود، تاثیرش در زندگی شما چیست؟میگوید: بیان این کلمه سخت است لیکن شغل پرستاری را به صورت آگاهانه انتخاب کرده و سختیهایش را به جان خریدهام، شما تصور کنید اکثر بیماران بستری در این بخش یا سطح هوشیاری پائینی داشته و یا به طور کلی در حالت کما هستند، با این حال ما با بیماران زندگی میکنیم، در مواردی که بیمار از شدت بیماری فوت میکند، ناراحت میشویم.
او ادامه میدهد: بعضی از افراد فکر میکنند ما انسانهای بیاحساسی هستیم ولی فیالواقع اینطور نیست همه بیماران را عزیز و خانواده خود میدانیم و خودمان را به جای خانواده بیمار میپنداریم ،به نظرم یک پرستار خوب باید هنر ارتباط و آگاهیرسانی به بیمار و همراهان بیمار را داشته باشد.
سعدالهی تاکید میکند:اگر احساس لطیف و حس نوع دوستی نبود قطعا این شغل را انتخاب نمیکردیم، گاهی خندیدن و یا یک خوشوبش همکاری بین پرستاران همراهان و بیماران را آزرده خاطر میکند و ما از طریق این تریبون میگوییم پرستار نیز مثل همه افراد جامعه انسان بوده و حق دارد در کنار همکاران و حتی با بیمار خود خوش و بشی نیز داشته باشد، ما نیز احساس داریم چرا فکر میکنید ما نسبت به بیمار و کار خود بیمسوولیت هستیم؟
بدترین خاطره دوران کار را با اشکهایی که از چشمانش سرازیر هست تعریف میکند و میگوید: چند سال پیش کودکی خردسال که بر اثر تصادف به کما رفته و در این بخش بستری بود، من و همکارانم را خیلی به خود جلب کرده بود و هر روز با همکاران برای وی دعا میکردیم، در یکی از شبها حال کودک بسیار وخیم شد و پدر و مادرش نیز بر بالینش نبودند، من یک لحظه تصور کردم فرزند خودم هست، خیلی ناراحت بودم، دست کودک در دستم بود که فوت کرد و ما کاری نتوانستیم برایش بکنیم، هنوز هم وقتی آن کودک به یادم میافتد بیاختیار اشک از چشمانم جاری میشود، آخر کودک خردسال بدون اینکه پدر مادرش در کنارش باشند، جان داد و ما هیچ کاری نتوانستیم بکنیم، طفلک سنی نداشت به خاطر یک اشتباه رانندگی جانش را از دست داد.
سعدالهی با اشک ادامه می دهد: این بدترین خاطرهای است که در دوران خدمتم داشتهام البته خاطرات شیرین هم هست بعضی از بیماران چند وقت بعد از ترخیص به بخش مراجعه کرده و ما را به اسم صدا کرده و با وجود اینکه ما آنها را نشناختهایم، به ما ابراز لطف و محبت کرده و تشکر کردهاند، این قبیل خاطرات شیرین هم بسیار هست و قوت قلبی برای ادامه کار ماست.
شنیدن حرفهای پرستاران برایم جالب بود، شاید بتوانیم گوشهای از زحمات این عزیزان را انعکاس دهم هرچند سختیها و تلاشهای این عزیزان را نمیتوان در یک یا چند گزارش بازگو کرد چگونه میتوان بیخوابیهای شیفت شب و عدم همکاری برخی بیماران و یا همراهان را با پرستار با یک جمله ارائه کرد؟ پرستاری تلفیقی از مهارت،دانش، علاقه و نهایتا صبر و شکیبایی و حس نوعدوستی است.
گل واژههای مهربانی و ایثار در دستان مهربانت شکفته میشوند، آنگاه که بر بالین بیمار میآیی و دست نوازشت را بر چهره تبدارش میکشی.
تو که زینب علیهالسلام را الگوی خود قرار دادهای، در پرستاری از بیماران، عشق را معنا میکنی، آنگاه که خوابِ چشمانت را میزدایی و بر بالین بیمارت مینشینی و تا سپیده صبح، نظارهگر وجود تبدارش هستی. تو که خستگی در وجودت معنا ندارد و گرمی مهربانی و امید را در جانهای خسته و فرسوده از درد و رنج بیماران تزریق میکنی، تو که لبخند شورآفرین عشق به زندگی را بر لبان سردشان جاری میسازی، خداوند پاداش زحمتها و تلاش هایت را بدهد.